جدول جو
جدول جو

معنی ستاره شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

ستاره شمردن
کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
تصویری از ستاره شمردن
تصویر ستاره شمردن
فرهنگ فارسی عمید
ستاره شمردن
(چِ گُ دَ)
کنایه از بیدار بودن و شب زنده داری کردن. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
حکایت شب هجران که باز یارد گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد.
سعدی.
هر دم ای دیده بر چرخ ستاره شمری
جان من عزم سفر کرد بگو ماه کجاست.
امیرخسرو (از آنندراج).
، رصدکردن. منجمی:
شب تیره پهلو ببستر نبرد
بطالعپژوهی ستاره شمرد.
نظامی.
، وقت گذراندن در شب. شب زنده داری کردن:
بدان مثل که شب آبستن است دور از تو
ستاره میشمرم تا که شب چه زاید باز.
حافظ (دیوان چ پژمان ص 164)
لغت نامه دهخدا
ستاره شمردن
بیدار بودن بشب شب زنده داری کردن
تصویری از ستاره شمردن
تصویر ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
ستاره شمردن
((~. شُ مَ یا مُ دَ))
کنایه از شب زنده داری کردن
تصویری از ستاره شمردن
تصویر ستاره شمردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ رُ تَ / تِ)
منجم و ستاره شناس. (برهان) (آنندراج). منجم. (ناظم الاطباء). اخترشناس:
ستاره شمر گفت کای شهریار
نماند بگیتی کسی پایدار.
فردوسی.
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردون نیابی گذر.
فردوسی.
ز بس بلندی بالای او نداند کرد
شمار کنگرۀ برج او ستاره شمر.
فردوسی.
ببزرگیش به صد روی همی حکم کند
هر ستاره نگری و هر ستارشمری.
فرخی.
ستاره شمر شد غمی زآن شتاب
که لشکر گذر کرد ناگه ز آب.
اسدی.
آمد چنانکه کرد ستاره شمر شمار
شاه ستارگان به حمل شهریاروار.
سوزنی.
سال بقای عمر تو بیش از ستاره باد
صد بار از آنکه کرد ستاره شمر شمار.
سوزنی.
فرّ و بختش که در آن چشم ستاره نرسد
خاک با چشم ستاره شمر آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
کنایه از گذراندن اوقات بیکاری
فرهنگ گویش مازندرانی